اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

حیف!

حیفم آمد که نگویم با تو

غم دوری، هجران

غم بی هم بودن

غم دور از یاران

حیفم آمد که نگویم با تو

غم وصل و غم دل را

خوشی بر باد رفته

روز تنهایی ها

حیف دیگر دل نیست

در پی خوشبختی

حیف دیگر بر لب ها

نای صحبت هم نیست

 

چشم هایم دیگر

سوی دیدن رفته

بادها گوشم را

از شنیدن برده

روزگار مرده

سال ها خاموشی

کوه سرد آتش

بار دیگر روشن

بار دیگر پاها

بر زمین غلطیدند

گفتم آن از چه

جویند در بسته؟

آگهان عالم

همه شان دست بسته

متحیر مانده

به افق ها خیره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد