اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

بیا

نجیبا

بیا و خواب آنها را پریشان کن

در این زندان غریبستان

تنم زنجیر بر دورش

بیا و من رها از غم

رهاشان کن از این اغما

دلم درد است و خون و غم

بیا دلهای اینها را

پر از مرهم کم از غم کن

دلیل من به کار من

فقط تو مست مستانی

بیا و ساقی ما شو

دل ما را ز غم بر کن

دل مجنون و تیمارم

زده سر را به دیوارش

بیا و مرهمی بر سر

بیا تا من نباشم من

ز تنهایی شده قلبم

سیاه و تار و پر دوده

بیا تا پاکیت بر قلب

کند پاکش شود روشن

منم گفتم بیایی تو

ولی این را خودت دانی

که من هرگز ندانم که

کجا هستی

کدامین شهر

کدامین سقف جسمت را

همین شب کرده مهمانش

به روز و شب من و ماهم

همه کس را نظر کردیم

نشانی ده

بیابم من

نظرات 1 + ارسال نظر
ژیگول 1388/06/12 ساعت 01:16 http://www.rizesh.blogfa.com

اگر میل به تبادل لینک هستید من را با نامه (همه چیز از همه چیز)لینک کنید و مرا با خبر کنید تا شما را لینک کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد