اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

آخرین نبرد

می خواهم باشم

نمی شود،

در جنگ ضعیف بودم

دشمنان چیره اند

و تمام شهر را محاصره کرده اند

پشت دیوارهای شهر

سواری

به حرکت درآمده

کسی خبری ندارد

کدامین مقصد و وقت؟

سوار می خواهد مرا پیروز جنگ بیند

و دشمنان مایل ها از من دور باشند

اگر شهر را محاصره شده ببیند،

اگر مرا شکست خورده ببیند،

وای بر من،

شاید مرگ از این شکست برتر باشد

ولی

باید نوشدارو را به امید رساند

تا قبل از دیر شدن

دیر نشود!

دشمنان مثل اسبی رام بر من چیره اند

و به هر سوی بخواهند می برند

وای بر من،

اگر او برسد و ببیند که من نه منم

دیگر وقت فکر نیست

آخرین نیرو را باید با آخرین نیرو جمع کرد

تا دیگر

آخرین نبرد، اولین پیروزی شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد