اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

هوشیار!

چشم هایت را ببند و هوش دار
تا که نامت را بنامند هوشیار
نعمت دست و دهان و گوش را
با سر و دست و دلت چون چشم دار
سر بجنبان با دهانت حرف گوی
با سرت سنگ سخن را گوش دار
گر که دنیا تنگت آمد روزگاری
با دهانت راز دل را فاش دار
بلبلی لب را به باطل وا نکرد
تو که انسانی به باطل وامدار
این دلت را چون زمینی صاف کن
از خطاها و بدیها خویشتن را پاک دار
گردش ایام برخورد روزی به گور
از اذیت کردن دلها دلت را صاف دار
حکم قرآن این بود بر اهل دین
از جوانی تا به پیری درس دار
حرمتا راهت بود راه علی
روز خود را از بطالت باز دار

محرم

تاریخ حیات بشری سرشاراست ازقیام ها ومقاومت هایی که برای پاسداشت حقیقت و اجرای عدالت انجام گرفته است ومردان وزنان زیادی دراین راه عزیزترین داشته شان یعنی جانشان را فدا کرده اند تا شاید فرزندان آنها بتوانند درسایه آرامش و بدورازهرظلم و جوری دقایق و لحظات زندگی را تجربه کنند. به هرسوی تاریخ که نگاه می اندازیم مبارزات گوناگون مردمانی را می بینیم وآرزوی دیرینه بشررا که همواره برای داشتن زندگی بهتروفارغ ازهرگونه استثماری تلاش کرده تاشاید درآرامش و آسودگی خاطربتواند توانایی های بالقوه اش را شکوفا کند وچند قدمی به درک والای مقام انسانیت خود نزدیک شود. چراکه انسان موجودی اندیشنده و آگاه است که اگرشرایط لازم برای رشدش مهیا شود می تواند با بهره گیری ازتوانایی های بیشمارش زندگی بهتری را برای خودش ودیگران فراهم کند.



اما دراین میان هرگاه حکومت هایی به قدرت رسیدند که ازحکومت داری جزتسلط برمردم واستثمارهرچه بیشترآنها به چیزدیگری نمی اندیشیدند وازثروتهای بیشماری که دراختیارشان بود جزبرای ساختن کاخ های عظیم وکشیدن دیوارهای بلند میان خودشان و مردمانشان هیچ استفاده دیگری نمی کردند آنچه قربانی این دنیادوستی وقدرت طلبی این حاکمان شده عقب ماندگی فکری و دنیایی هرچه بیشرهمان مردمی بوده است که برآنها حکومت می کردند واگرهم کسی همرنگ این دنیا دوستی و حرص پایان ناپذیرآنها نمی شده است به زنجیرش می کشیدند وصدای اعتراضش را درسیاهچال های زندان های مخوف خود ساکت می کردند تا مبادا سکه ای اززراندوزی هایشان کاسته وعیش ونوش دنیایی شان زایل شود.

اما آنچه برای مردم ومتعلق به آنها است وآنها صاحبان واقعی اش به حساب می آیند یعنی انتخاب حکومت صالحانی که می باید حاکمان واقعی شان باشند هیچ گاه درانحصاریک نفریا عده محدودی باقی نمانده است وبا اعتراض ها وقیام هایی ازسوی همان مردمی مواجه شده است که به اجباروبرای چند صباحی ساکت نگاه داشته شده اند. مردمی که حتی با کمترین مقدارسواد وعلم با رهبری انسان هایی بیداروآگاه ازجنس خودشان برای داشتن زندگی بهتروتضمین آخرتشان همه علائق ووابستگی هایشان را رهاکرده وپا درراه مبارزه با ظالمان وستمگران نهاده اند وتا آخرین ثانیه های زندگی شان هم ازاهداف متعالی شان دست برنداشته اند.

اینگونه است که درطول تاریخ تنها نام کسانی باقی مانده و سرمشق نسل های پس ازخودشان گشته است که با شجاعت وحماسه های انسان سازشان شناخته شده اند ونه با ثروت های کلان و زورگویی های نامشروعشان که برای چندصباحی حضورشان را توجیه می کند و بعد ازمدتی همان داشته های دنیایی شان ریشه تمامی حضورشان را می خشکاند وآنها برای همیشه درمیان صفحات ناتمام تاریخ به فراموش سپرده می شوند. تاریخی که خود بهترین گواه و شاهد برای ثمره اعمال کسانی ا ست که درمیانه آن برای چند صباحی نقشی را بعهده می گیرند و بوسیله همان وقایع نگاری تاریخ خاموش رفتارشان به قضاوت گذاشته می شود تا سره ازناسره و حقیقت ازوهم وخیال بازشناخته شود.

اما درمیان تمامی قیام هایی که برای نجات بشرازنامردمی ها وستم گری ها انجام پذیرفته ودرصفحات همیشه ماندگارتاریخ ثبت گردیده واقعه کربلا وقیام انسان سازحسین ابن علی (ع) و یارانش ازجنس دیگری است که هنوزپس ازگذشت سالهای بیشماربرای حقیقت جویان وطالبان واقعی عدالت چونان چراغ راهی همیشه روشن باقی است تا اگرکسی درتلاطم های بیشماروقایع زمانه وادعاهای غیرواقعی بسیارکسان سرگشته ومردد شد راه رسیدن به رستگاری وزندگانی جاودانه را گم نکند.

گرچه حسین ابن علی (ع) ویارانش درکربلا برای احیاء امربمعروف ونهی ازمنکروپاسداشت دین اسلام و سنت نبوی پیامبرعاشقانه وعارفانه شربت شهادت را نوشیدند وخاندان دنیادوست بنی امیه به ظاهربه ولایت سومین امام شیعیان پایان دادند اما کاروان اهل بیت پیامبرویارانش همچنان درطول تاریخ به حرکت انسان سازوالهی خود ادامه داده است وفریاد آزادی خواهانه " هل من ناصرینصرنی " حسین ابن علی (ع) هنوزازاعماق تاریخ عدالت خواهی به گوش می رسد که همه درراه ماندگان را بسوی خود می خواند تا ازعاشورا درس مردانگی وایستادن درراه عقیده وایمان را بیاموزند ودربرابرهیچ ظالمی سرتسلیم فرود نیاورند که مانایی وجاودانگی انسان دردل کندن ازهمه وابستگی های دنیایی و دل به کلام معبود یگانه سپردن است.

حسین ابن علی (ع) با تعداد یاران اندک اما دلداده به اهل بیت پیامبروولایت فرزندان برحقش و با فداکردن جان شیدا وگوهربارخودش و خاصانش، نینوا را به شروع تاریخ دیگری ازحیات انسانی تبدیل کرد آنجا که تنها بودن دربرابرخیل عظیمی ازدشمنانی که قصد جان اووخانواده اش را کرده بودند نه تنها هراسی نداشت بلکه روزهای یگانه ای بودند که هردقیقه شان اوواصحابش را به دیدارمعبودی می رساندند که سالها زاهدانه به عبادتش پرداخته وشب ها دورازچشمان همه، حرف ها وناگفتنی هایشان را تنها با اودرمیان گذاشته بودند. لحظات نیایشی که درآنها ازنامردمی های و دورنگی های کسانی که زمانی به حمایتش نامه نگاری ها کرده بودند گفته بود و خم به ابروان خود نیاورده بود.

صفحات تاریخ، سفید وبیرنگ مانده بودند ودردوران اختناق وانحرافات خاندان بنی امیه که هرکدام برای تهدید دین پیامبرمزورانه ترازقبلی پا درجای پای یکدیگرمی گذاشتند و کلمات جزدرمدح چاپلوسانه آنها به رشته تحریردرنمی آمدند تا شاید سکه زری بی ارزش نصیبت سراینده شان شود و چند صباحی اندک به آن دلخوش کند، خطوط کتاب تاریخ درانتظارحرکتی عاشورایی بودند تا به واقعه ای خط بطلانی برروی همه جهالت ها کشیده شود ووجود انسانی تعبیری دیگرگونه بیابد. اینچنین بود که نه تنها حسین (ع) آگاهانه بسوی نینوا می شتافت بلکه تاریخ هم به استقبال نماد شجاعت ودینداری وشهادت عارفانه خود درراه ایمان ناب آمده بود تا اوراق سفید خویش را به حرمت حضوراو به گونه ای دیگربنگارد. بدینگونه قلم منتظر مورخان درظهرعاشورا ودر کارزارنوروروشنایی وجدال سیاهی وسفیدی به حرکت درآمد وروایت فداکاری های حسین (ع) ویارانش را به تصویرکشیدند تا تاریخ دوباره به خود ببالد که صدای شمشیرزدن های عاشورایی نینواییان درمقابل همه پستی ها ونامردمی ها را به سینه پردرد اوراق خود نشان افتخاردارد.

کاروان غریب وعاشورایی حسین ابن علی (ع) ویارانش ازدوردست وقایع تاریخ ودروانفسای دنیای مدرن امروزدوباره به گذران شتابان لحظه های ما می رسد وخیمه های عاشورایی برپامی شود وفریادهای ناتمام حسین حسین همه جا را فراخواهد گرفت، باشد که ازکاروان مردانگی وشجاعت وآزادگی اش جا نمانیم وبه شناخت واقعی تری ازحرکت عظیم و انسان سازش برسیم.


فرا رسیدن محرم بر همه مسلمانان تسلیت!

وصال

تو، مثل برگهای پاییزی
آرام، آرام
از آسمان نگاهت
بر زمین قلبم، خزیدی
من، از آسمان تو
درس محبت فرا گرفتم
اما،
یک چیز یادم نداد!
اینکه روز وصال کوتاه است ...

ستاره

متن آهنگی بسیار زیبا از حمید عسگری:

یه روز تو زندگیم بودی

همینجا روبروم بودی
اما آرزوم نبودی
فکر می کردم از آسمون
باید بیاد یه روزی اون
تا آرزوم بشه تموم
یه اشتباهی کردم و
دل تو رو شکستم و
نمی بخشم خودمو
حالا پشیمون شدم و
می خوام باشی تو پیشمو
حق داری که نبخشی منو
شرمندتم که ستاره داشتم و
دنبال اون می گشتم و
شاکی از اون بودم که من
ستاره ای ندارم
ستاره بود تو مشتم و
تکیه می داد به پشتم و
احساسشو می کشتم و
احساستو می کشتم ...

بی کفن!

ننهد تلخی دنیا بر دلم هراس
که در آن سویش
همهمه ای در راه است
شورش و عزم جزیم
در دل مرد عزیز
خسته از جور زمان
بسته دل از همه کس
راهی کرب و بلا
آن نبیر مصطفا
در تفکر غوطه ور
دل به وسعت زمان
راز خلقت
سرور آزادگان
شب نشین آن خدای مهربان
بوسه گرم علی بر گردنش
بیمه کرد او را ز بیم آن جحیم
اولین آزاده مرد
از جفای روزگار
سرور اهل بهشت
شیعیان،
در این جهان
در وقت غوغا گریه ها سر می دهند
سینه ها شد چاک چاک
از جفای ناجوانمردان دین
حرفهایم اندک است
در مقابل بحر کبری بی کفن خوابیده است

سلام!

سلام دوستان و بازدیدکنندگان گرامی!

به اطلاع می رساند که بخش نثر از وبلاگ جدا شد و در وبلاگی جداگانه به ثبت رسید.

با عنوان سوز بولاغی! (سرچشمه)

http://soz-bolaghi.mihanblog.com/

از بازدید همگی ممنون!

اگه عمری نشد و در همان روز نتوانستم بگویم: پیشاپیش عید بزرگ غدیر مبارک!

نظر

نظر انداخته ام
نظری پر مغز و احساس
بر درختی پر ستاره
آسمان!
دلگیر لاله
شهسوار ناپدیدی ها
در دوردست پیدا
ناسزاهای دلم
بر هفت پیکر ناروا
روزهای بی طلوع
مستی با عقل و هوش
ربا صدای پرسکوت
در شبی پر جنب و جوش
باز هم باد صبا را
من صدا خواهم زد
تا که این را از درم
بر کوچه پر پیچ و هم
در رهای بی امید
گورهای ناامید
 بررساند بی شکیب ...