اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

نی

بشنو از من
نی بود چون اسم من
این جهان تازه بنیان
غرق در خواب مدرن
در نیستان هم تنفر از دلم دارند
آفتاب،
تازیانه بر تنم بنواخت و
از نفیرم ناله ها بر خاستند
سایه ام
بر من که آگه کار این رندان شدم
شد حرام
دیگر آن قدم
که با آن پشت دیوار هیاهو دیده می شد
گشته خم
دورنمای آهی از نزدیک آمد
گفت،
این صدای پیری است
روز نو آید همی
قد تو دیگر نباشد صاف و رعنا، اما
غنچه های میوه داده
جای بر پای مبارک می نهند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد