اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

تولد

در این روز خجسته
بلبلان خوانند پیوسته
چه سرمستند شقایق ها
چه خندان بوته ی قرمز
به تابستان، چنین روزی
ششم در تیر
گشودم چشم بر دنیا
به دنیای پریشانی
قدم ها پر طمانینه
زمان زودی گذشت و باز
شدم در سن بیست و یک
در این یک پنجم یک قرن
چه ها دیدم، چه نشنیدم
شدم شاعر، شدم همچو کشاورزی
که بر پای حروف آسمان غم
رساندم آب،
سوار ابرهای تیره ی دنیا
که روزی بارشش پر می کند عالم
شدم من
دو راهی های بی یار و نفس را
بدون هیچ آهی، رفت این دل
کجاست آنکس که می گوید
دلت همچو همین روز است
به تعطیلات تابستانیش رفته؟
بیا پاسخ شنو از من
بیا با من نشانی بین از پرواز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد