ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
خواب می بیند،
که من از ناله شب بیدارم ...
راه می بیند،
که نگاه از پی تو در راه است
...
مطربی شب هنگام
به تمنای وجود مشغول است
ساحری در دوردست
همه را می پاید
...
مانده در راه منم، قدری صبر
آهسته قدم بردار، من هم برسم
دستهایم لرزان و
پاهایم بی تاب و
راه دور و
مست و حیران نگاهت هستم
من سراب چشمت را
بی نگاهی پیمودم
و سرانجام رسیدم بی تو
آنجا،
هیچ نبود! جز من،
در پی گردش آخر هستم
می دانم،
این تیرگی کاغذ من پر هیچ است!
و فقط تیرگی خط نگاهت برجاست ...