اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

بخوان به نام استاد!

بخوان به نام استاد
بخوان بنام خسته دل
بخوان که عاشقت می کند نامش
بخوان که هوش از سرت می برد یادش
همان عکس بی آلایشش
نماد عشق و مظهر دیوانگی
نمیشناسد کسی استاد را!
یکی دیوانه تر از خودم
یکی دیوانه تر از خودم
یکی که به آسمان می نگرید
یکی که به حرف ما صدا می داد
یکی که مظلومانه مرد
یکی که پر عشق زیست
همان که در قلبم پرخونم
ترانه هایش جاریست
همان که در رود جاری ذهنم
گذاشت عشق و دیوانگی
همان که جاریست تا بحال
همان که مشت بود و مشت گشت!
و جای پای گرمش خالیست
نبود تا ببیند این عشق
نشد که ببیند این مستی
چشیده بود این سرمستی
به سان پویندگان راه و طریقت عشق
فاش میگویم نامش را
همه میشناسید رسمش را
بله! هموست نیما
همو که اهل یوش بود
همو که سر معرفت و استاد سخن
همو که سعدی و حافظ را مات کرد!
در این شطرنج حرف و عشق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد