اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

واقعه

قبل از واقعه،
سالها گذشتند
و من از کنار تو بدون هیچ نگاهی گذشتم
بعد از واقعه،
تو از نگاهم انتقام گرفتی
و نگاهت را از نگاهم دریغ کردی
حتی لحظه ای که
برای تنفس دل
لازم بود
دریغ کردی
حالا،
من نشسته ام و دل و این نگاهت پژمرده
به امید روزی
قبل از روز واقعه

چشم انتظار

چشمانم،
در انتظار بهاری دوباره اند
در انتظار شکفتن دوباره
در انتظار باز شدن غنجه لاله
چشمهایت،
در انتظار،انتظار خیره مانده
هر لحظه
افق،
میزبانشان است
آسمان خسته است
بس که نظاره ات را به تماشا نشسته
چشمهایم،
در انتظار ابر سفید باز مانده
دیگر،
هیچ قطره ای
حاضر نیست به خاطر من و تو جان فدا کند
چشمهایت،
به رنگ آسمان است
آسمانی که افق
به اقیانوس دوخته
نشستن به امید شکفتن تنها چاره است
چشمانم،
به امید سرخی غروب زنده است
یاقوتی که خبر از چاک شدن لاله ای دیگر دارد
پلکها به تنگ آمده
ولی چشمانم،
هنوز به افق خیره اند
به امید آنکه روزی
در افق
چشمانم، چشمهایت را ببیند

غم هاواسی

مراد!
مراد!
اورگ سوزیمی کیمه ده ییم؟
سن سز کیمیم وار مراد؟
سن قلبیمده
تهجه سوز بیلن سن
سن بنیم
تهجه سیرداشیمسان
سنن دییم
غمدن،
حسرت دن،
اوزاخلیخدان
بو باشا گلمه میش ایسته دن
اورگ داغیلدی
غملی داستانلاری اشیدمخدن
غم هواسین چالماخدان
بیرده بیر ساز گتیررم اورگه
غم هواسین چالمیا
آما،
هامی سازلار غم هواسین چالاندی
تمسخر ادنلر دییللر
تاپاماسان آیری هاوا
غم هاواسیندان سوار
من آما بولورم
غم هاوادن سوار آیری بیر هاوا واردی

من و تو

بادها می وزند
و ”من” همچنان دور شدن سایه تو را به نظاره نشسته است
”من” در حسرت تو به سوگ نشسته است
من،
من،
من،
...
نبودت ”من”ای باقی نذاشت
”من” به تلی از خاکسنر تبدیل شده است
بادها می وزند
و خاکستر ”من”را به هر سو روانه کرده است
نامه ای که ”من” در آرزوی ”تو” نوشته است
با مرکبدان قلب
و قلم تیر
اکنون خرده هایش سراسر رگ های ”من” را پیموده است
قلم ”تو” مرکبدان را شکست
مرکب کل صفحه نامه را فرا گرفت
دیگر مرکبی باقی نیست
تا نامه ای دیگر
شروع به نوشتن کنم
گرچه می دانم سرنوشت آن هم
بهتر از قبلی نخواهد شد
بادها می وزند
رقص گیسوان طلایی ”تو”
دیگر رمقی برای ”من” نماند
تنها چند آه دیگر فرصت باقیست
پس آه نباید کشید
تا شاید
فرصتی دیگر
تا تقلای وجود

داستان عشق دیرین

دل از آسمان شستم
دل از زمین بربستم
آری!
محض نشان،
قدری آب باران،
از زمین برداشتم
باران،
مال آسمان
تحفه زمین
خبر از تجدید عشقی دیرینه می دهد
خبر از قطره ای که
می خواهد دریا شود
آسمان آبیست
زمین سبز است
میان ایندو
فاصله زرد است!
زردی برگ درخت
در خزان غربت ایندو
مژده سرداد
مژده ای به سپیدی برف
می دهد نوید بهاری دیگر
باز باران خواهد آمد
این نخ نامرئی عشق
باز آسمان،
با نم چشم خمارش
می نماید عشق خود را
بر زمین سبز و خرم.
از زمین تا آسمان
فاصله فقط یک قطره
فاصله ها
پیموده می شوند
عمرها می گذرند
ولی هنوز،
بین آسمان و زمین
فاصله است
پس،
ای کاش دوباره
باران پر ترانه
بار دیگر قطره ای را
به مقصد عشق رساند

توجه! توجه!

سلام! هدف از ایجاد این وبلاگ نوشتن دل نوشته های من است. حالا شما اسم شعر، قطعه ادبی یا هر چیز روش بگذارید فرقی ندارد. نمی خواهم بگویم شعر گفتم ولی دور از شعر هم نیست.

لطفا از بیان نظرات و دیدگاه های خود مضایقه نفرمایید.

در ضمن همه نوشته ها از خودم هست و مثل بعضی ها از جایی کپی نکرده ام. اگر می خواهید این مطالب را جای دیگری بیاورید، لطف کنید حداقل نام نویسنده و یا نام وبلاگ منبع را ذکر کنید.

با تشکر

سفر قطره

سفر قطره


باران،

جویبار،
رود،
دریا،
خبر از همت و اراده دشت
آسمان آبیست
دریا آبیست
بین ایندو می دانی
پیوند عمیقی جاریست
باز قطره گم کرده راه
می رسد به آسمان
می پرسد نشان ز دریا
شوق دریا شدن
قدر تحمل،
صبر،
بردباری،
روزی به سر آید هجران
آسمان آن سپید موی خسته
نشانی راه به قطره
نمایاند و تکانید قطره
قطره ها،
گم شده ها،
می شوند باران
می تپند قلب دشت را
جویباران،
می شکافند راه را
می شوند رودی
بر مسیری پر خم
می شوند دریا!

دونیا رسمی

هامی ترکجه دیل اینسانلارا:

دونیاده هر طرفه باخدیم، هر کیمی گوردوم، اوزومجه دردسیز گورمدیم. هر کیم اوز اورک دردینی گیزلتمگ اوچون چالیشیردی. گوردوم عالمده نه لر وار بولمورم، هله ده بوراجان من هش زاد بولمورم. ایناندیخلار، دشمانلار، اومودلار، حسرتلر، هامیسی یاشاماخدی. یاشاماخ بونلار سیز معناسی یوخدی. گوروبسن بیر کیشینی حسرت سیز اومودلارا یئتریب؟ گوروبسن بیر کس دشمانسیز اینادیخلارا یئتریب؟ بیر لحظه فیکیرلش گور حسرتسیز اومود نمنه دیر؟ دشمانسیز ایناناجاخلار هانسیلاردیلار؟

یاشاماغین تهجه معناسی یوخدور، گوروبسن روحسوز یاشیان بدن؟ گوروبسن یازگیسیز کیتاب؟
باخ،
بول،
اینان،
تانرینین یارادیخلاری دوردوخ یرینه دیور.

سلام!

سلام اولسون بوتون تورکلره!

سلام بر دوستان فارس زبان!

منیم اورگ سوزلریمین وبلاگی دوزلدی.

وبلاگ حرف های دل بنده تاسیس شد.

لوطفن منیم کیچیک کلبه مه گنه ده گلین.

از شما خواهشمندم به این کلبه محقر بار دیگر مراجعه فرمایید.