اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

خودکار

خودکار،
از جدایی ها گفت
از دورویی پژمرد
از جدایی مرد!
از سیاهی تب کرد
از تباهی نالید!
از غم، جوهرش را می خورد!

خودکار،
کار می کرد
با همه ظرفیت
برق را می خورد
به همه می غرید
کارگر را دزدید
بانگ خودخواهی زد

خودکار،
خوب کار می کرد
بی آنکه به او می گفتند
 بی آنکه از او می خواستند
از روی شرف می خندید
تا آنکه رمق هایش مرد!