اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

یار بدعهد من

یار بدعهد من، امشب چه سروسری داشت؟
که دل امشب به خودش می پیچید؟
دلخوش و مست بدم از یارم
که بدعهدی نبود درکارش
آن همه شعر و شعف این دل داشت
همه شد خاک بر این دامانم
شعرها بهر تو می ساخت ای یار
از چه شد کار تو بی انصافی؟
شب و روزم همه بر یاد تو رفت
همه عمرم همه پر عشق تو رفت
ای خدا، ای همه صاحب خوبی
از تو گیرند همه خوبی و زیبایی را
رحم و انصاف نما بر این دل
چه شود بار دگر شادی دل باز آید؟