اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

دوردست

در نگاهم

اگر نگاه کنی

در دوردست

اگر صدا کنی

صدای خسته ای جوابت را می دهد

دوردست ها، کمی آنطرف تر

مرد خسته ای

که بالشش از سنگ و

رخت خوابش از چمن زار و

نگاهش خشمگین

به خواب عمیقی فرو رفته

عمیق تر از دریا!

و سخت تر از سنگ

صدایی از بی نهایت

خواب از پیشش دور می کند

حالا او،

به غیر از تنهایی

صدایی هم دارد

و دیگر

نگاهش خشمگین نیست

 

رد پای عشق

یه روزی می خوام دوباره

مثل اون روزای سابق

تو بیای به خواب خسته ام

تا بشیم سوار قایق

دیگه حتی توی رویا

رنگ چشماتو ندیدم

حتی تو قاب شکسته

رد چشماتو ندیدم

روزی که ما بار اول

توی تابلوی طبیعت

رد عشقو می کشیدیم

جاده ای تا بی نهایت

من با اون گلای نرگس

تو با اون نگاه ساده

همه چشمام شده بودن

صورتی به رنگ لاله

تو می گفتی تا همیشه

من می خوام مال تو باشم

من می گفتم که یه روزی

دوباره بدی می آرم

توی پنجره نوشته

که بدون تو نمیشه

حتی یک لحظه نشستن

نرگسا پژمرده میشه