اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

من و تو

بادها می وزند
و ”من” همچنان دور شدن سایه تو را به نظاره نشسته است
”من” در حسرت تو به سوگ نشسته است
من،
من،
من،
...
نبودت ”من”ای باقی نذاشت
”من” به تلی از خاکسنر تبدیل شده است
بادها می وزند
و خاکستر ”من”را به هر سو روانه کرده است
نامه ای که ”من” در آرزوی ”تو” نوشته است
با مرکبدان قلب
و قلم تیر
اکنون خرده هایش سراسر رگ های ”من” را پیموده است
قلم ”تو” مرکبدان را شکست
مرکب کل صفحه نامه را فرا گرفت
دیگر مرکبی باقی نیست
تا نامه ای دیگر
شروع به نوشتن کنم
گرچه می دانم سرنوشت آن هم
بهتر از قبلی نخواهد شد
بادها می وزند
رقص گیسوان طلایی ”تو”
دیگر رمقی برای ”من” نماند
تنها چند آه دیگر فرصت باقیست
پس آه نباید کشید
تا شاید
فرصتی دیگر
تا تقلای وجود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد