اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

تنهایی

روزای اول که عاشقتم بودم
روزای اول زندگی جدیدم
تنها بودم
تنهای تنها
من بودم و خودم
دلم خیلی بی قرارت شده بود
طاقتم طاق شده بود
همش فکر میکردم که کسی رو ندارم
ولی
وقتی که چند روز گذشت
دلم بهم چنتا چیز آموخت
یکی اینکه
یکی اون بالا هست
که میتونه
تو موقع درماندگی درمانمون باشه
دیگه اینکه باید صبر داشت
صبره که دل آدمو دل میکنه
صبره که ازم یه مرد میسازه
و آخریش شعرام بود
شعرایی که تو فصل دوریت به امید بودنت نوشتم
خودت چراشو میدونی که
همه میخوان بهارشه
همه بهارو فصل وصال میدونن
ولی من
پاییزو فصل وصل میدونم
وصالی که فراقی توش نباشه
حالا دیگه تنها نیستم
منم و رفیق دیرینه من و صبر و شعرام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد