استفتاء از آقای حاجی!

بهش گفتم: دنیارو چجور می بینی؟
گفتش: ناجور درب و داغون.
گفتم: یعنی دنیا همین یه تیکس که تو می بینیش؟
گفت: مگه غیر اینه؟
جواب ندادم.
گفتم: ماشالا هزار ماشالا تعداد مدارس علمیتون از تعداد شهرا زده بیرون ها!!؟
گفت: مگه چه اشکالی داره؟ شما حسودا چشم ندارین موفقیت ماها رو ببینین، اصلا شما عوامل نفوذی بیگانه اید ...

گفتم: زیاد جوگیر نشو. یه سوال تخصصی از خودت دارم که لقمه خودته؛ غریب زمان بایستی چنتا رفیق داشته باشه تا برگرده؟
گفت: خب، این که تابلوئه. هر روز تو رادیو و تیلیویزیون میگن.
گفتم: اونجا حرفای زیادی میگن، سوال منو جواب بده.
با تردید و صوت خاصی و در حالی که چشاش می درخشید گفت: خب ۳۱۳ تا!
گفتم: یعنی به نظرت و به قول خودت این تعداد کم با اینهمه مدارس علمیه که مهد تربیت بقول خودت نیروی متخصص و کلا انسان هستش، هنوز تکمیل نشدن؟ ...
دیگه طاقت نیاورد و فوری با قدمای تند خودش در حالی که عباشو دور دستاش پیچیده بود از محوطه دور شد...
ماشین مشکی جلوم پارک کرد و دو نفر کشان کشان منو بطرف ماشین بردند ...