اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

دلم گرفته

دوباره دلم گرفته
هوای چشاتو کرده
رفته و گوشه دنجی
واسه یاد تو میخونه
تو دلت رنگ نفاقه
من دلم رنگ غروبه
الهی چشای نازت
همیشه واسم بمونه
سکوت تو بی مروت
دل تنگمو شکسته
رحمی کن تو به دل من
میبینی چطور شکسته
همه مشکلم همینه
چرا تو رنگت پریده
نگاهت رو دزدیدی تو
نگاهت خیلی غریبه
چشات هم شکل جدایی
نرو این دلم غریبه

نگاه تو

منم و سوختن پای تو واسم
تویی و حرص نگاهت واسه من
منم و چشمای تاریک خودم
تویی و چشمای نازت واسه من
منم آنکس که واست جون می ده باز
تویی که واسم داری ادا و ناز
دل من گرفته بازم تو غروب
دل تو فکر منم نکرده باز
منو محروم نکنی از اون چشا
اونا که قوه جانه واسه من
ترکش تیز نگاهت شده باز
بلای این دل صاب مرده من
روزا من انتظارت رو می کشم
شبا با یاد نگاهت میمیرم
هر جا که تو رفته باشی دلمو
کنارت جا میذارم و میبینم
اما باز نمیدونم علتشو
چرا باز تنها گذاشتی دلمو

سلام

شعر بعدی ملهم آهنگ دی جی آبد به نام پایان من است.


متن شعر آهنگ:


من و ابر و صاعقه
ضجه یکریز تگرگ
من و این پاییزک
غمزده بارون و برف
تو و این فرفره های
نیمه جون کاغذی
تو و این شب سیاه و
آسمون کاغذی
منم و تنهایی و
یه قاب عکس و خاطره
تو بگو چیکار کنم
تا غمت از یادم بره
غروبا سهم دل تنگه منه که بشکنه
می تونی بشموری زخمامو تو از رو پیرهنم
تیغ دیوونه داره رگامو هاشور می زنه
تو خودت خوب میدونی این دیگه پایان منه
پلک یه لحظه می پره
هیچ کسی از راه نمیاد
پنچره وا می شه اما
با سر انگشتای باد
غمو خط نزن از این
غروب تن کبود سر
ماهو برندار تو از
شب پلنگانه من
غروبا سهم دل تنگه منه که بشکنه
می تونی بشموری زخمامو تو از رو پیرهنم
تیغ دیوونه داره رگامو هاشور می زنه
تو خودت خوب میدونی این دیگه پایان منه


در ادامه توجهتون رو به این شعر جلب می کنم:


برای دانلود این آهنگ زیبا روی ادامه مطلب کلیک کنید:

ادامه مطلب ...

چشمای خیس من

چشمان خیس من در انتظارند
در انتظار پاسخ چشمان تو
بیجاره چشم از دست تو
جرات نمی کند
عشقش نشان دهد
گویند روزی که
در حسرت دیروز
اشک به چشمانت
مجال گریستن ندهد
امروز را فراموش مکن زیرا،
دیروز فردایت است

روز رسیدن

داره نزدیک میشه باز
روز وصلمون به هم
می خوای تو همین روزا من
دوباره از پیشت برم؟
یه روزی من عاشق اون
چشمای ناز تو بودم
همه روزای خدا من
میخوام که پیش تو باشم
اما روزگار نامرد
مانع  رسیدن ماست
می گه این دوتا کبوتر
دور باشن از کنار هم

گناه این دلم چی بود؟
عاشق سربرات بود
جواب این دل من
سربالایی تو شد
دوری از تو می سوزونه
دل ساده ی منو

توی این روزا می خوام من
دیدن چشای ماهت
شادی دل شکسته
بسته به دل تو داره

بودنت

من می خوام باشم کنارت
تو میگی نداره امکان
بگو که دروغه حرفاش
نبودی پیشش تو مهمان
پشت پا زدی به قلبم
آتیشت زبانه کرده
می گی رفتی و خلاصی
روزامون  گذشته رفته
کاشکی من ندیده بودم
اسمتم نشنیده بودم
روزی که گذاشتی رفتی
تو اتاق نشسته بودم
تو دلم یه التماسه
می گه کاشکی برمی گشتی
دل من چه بی قراره
به خدا تو برمیگردی
اما من دیگه بریدم
بیای هم دیگه نمی خوام
چشای تو رو ببینم
کاشکی روزی تو بشینی
جسد اونو ببینی
زار و زار گریه کنی تو
اینه تاوون خیانت

زمین و آسمان

آسمان غریبتر از زمین است؛ می دانی چرا؟ چون هرچه گریست زمین باور نکرد! شاید به این خاطر که قلب زمین از سنگ است. نه!... نه!... هرگز! چون میدانم که فقط آب است ... آب است که بر خلاف تیشه ، با لطافت تمام بر سنگ اثر می کند.
حال این آب از کجاست؟ از دیدگان آسمان!
آسمان می خواهد بر غربتش فائق آید، غربتی که حد و اندازه ای ندارد! غربتی بی مرز و فارغ از هر حصار!
رها از آسمان!
ابرهای سیاه بدادگران آسمانند! هماهنایند که فاصله افکندند. اما ... نه! فاصله بین آنها ممکن نیست. دوستی باقی است، رعد و برق! آسمان شلاقش را بر تاریکی ها فرود می آورد و همگی را از پای در می آورد.
قطره ها که محصور بودند، همگی دوباره طعم آزادی را می چشند، همگی می روند که دریا شوند. دریا! نگین آسمان در زمین. صورت آبی رنگش شاهد این مدعاست.
برای بار دیگر و برای هزارمین بار پس از بازگشت ابر سیاه، آسمان می غرد و با تمام وجودش فریاد بر می آورد که: ای دیو صفتان! راه باز کنید و مانع نشوید که دوباره، دل هوای زمین کرده!

برنگرد!

بر نگرد!

خوفی به دل دارم
هر بار با دیدنت
خوفم دوچندان شد
خوف نبود تو
بر قلب من چیره است
پای وصال یار
هجران نشسته است

شوقی به دل دارم
هر بار با دیدنت
شوقم دوچندان شد

دل، دل، شده دودل
شوق است و خوف دل
این دوری و نبود
با وصل و بود تو
دل را شکنجه داد

تقدیم به دلیل وجودم.

رسم دنیا

در دنیا به هر سو خیره شدم و هر کس را نگاه کردم، به قدر خودم درد ندیده ندیدم. هر کس برای پنهان کردن درد دل خود در تقلا بود.
دیدم در دنیا هنوز چیزهایی برای فهمیدن وجود دارند، پس من هنوز چیزی نمی دانم.
باورها، دشمنی ها، امیدها، حسرت ها همه عین زندگی اند و زندگی بدون اینها معنایی ندارد. تابحال مردی را دیده ای که بدون حسرت به امیدهایش برسد؟ دیده ای کسی بدون دشمن به باورهایش دست یابد؟ قدری تأمل کن ببین امیدهای بدون حسرت کدامند؟ کدام باورها بدون دشمن هستند؟
زندگی کردن به تنهایی مفهومی ندارد. دیده ای تنی بدون روح به حیات ادامه دهد؟ کتاب بدون متن تتبحال دیده ای؟
نگاه کن،
بدان،
باور کن.

نکته:

سلامی دوباره!

دوستان بنا به درخواست برخی از دوستانمون اشعار و متون ترکی به فارسی هم ترجمه می شوند.

بنابراین توجه شما رو جلب می کنم به اولین شعر ترکی برگردانده شده به فارسی به نام رسم دینا.