اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

اورگ سوزلری

صدایی که از دل برخواسته و بر دل می نشیند

سلام!

سلام بر همگی

می دانید درود یعنی چه؟ نمی دانید این صفحه را نگاهکی بیندازید.

چون اگر من بگویم شاید قبول نکنید، پس چه بهتر که از لغت نامه دهخدا ببینید.


درود. [ دُ ] (اِ) (در قدیم با واو مجهول ) چوب و درخت و تخته ، واز این جهت چوب تراش را درودگر گویند.

(از برهان ).


برای همین شما هم از همین حالا درود را کنار بگذارید و از واژه ملموس و متعارف و همه گیر سلام استفاده نمیایید.

این نکته کوچکی بود برای شما همراهان گرامی.


غرض دیگر از مزاحمتاین بود که می خواهیم وبلاگ را از یکنواختی های شعر بزداییم و وبلاگ را چند منظوره بنماییم. به همین منظور موضوعی تحت عنوان "ردپای طنز!" به موضوعات وبلاگ اضافه نمودیم تا هم بخندید و هم ناملایمات جامعه به نوعی بازتاب داده شوند.


امیدواریم لذت و بهره کافی را ببرید.

توجه شما را جلب می کنم به اولین نوشته در دومین سال تاسیس وبلاگ که اولین مطلب طنز وبلاگ می باشد.


اطلاعیه

سلام

همانطور که شاید می دونید قالبی که طراحی شده بود مشکلاتی داشت که بالاخره قالب جدیدو درستش کردم.

از همراهی شما سپاسگذاریم.

تولد

در این روز خجسته
بلبلان خوانند پیوسته
چه سرمستند شقایق ها
چه خندان بوته ی قرمز
به تابستان، چنین روزی
ششم در تیر
گشودم چشم بر دنیا
به دنیای پریشانی
قدم ها پر طمانینه
زمان زودی گذشت و باز
شدم در سن بیست و یک
در این یک پنجم یک قرن
چه ها دیدم، چه نشنیدم
شدم شاعر، شدم همچو کشاورزی
که بر پای حروف آسمان غم
رساندم آب،
سوار ابرهای تیره ی دنیا
که روزی بارشش پر می کند عالم
شدم من
دو راهی های بی یار و نفس را
بدون هیچ آهی، رفت این دل
کجاست آنکس که می گوید
دلت همچو همین روز است
به تعطیلات تابستانیش رفته؟
بیا پاسخ شنو از من
بیا با من نشانی بین از پرواز

عطسه!

یاد آوردم
عطسه هایم را، در روز بهاری
هر قدم در ره تو
عطسه کردم
عطسه گفت: یار،
هر بار که پایت بنهی در جلو آن دگری
آنقدر به تو نزدیک است!
باز،
سرمستم از آن بوی خوش جام شراب
ساز،
تنها گره از کار گشاید باز
راز،
بر سر دلت پرده ای آویخت
گویی که منم محرم اسرار شبانگاه
هر شب که نگاهم دید
تاریک!
در کنج شباهنگام
عطسه ای دیگر بار
دیگر آن فاصله ها کوتاه است!
قدمی دیگر نه
تا رسی بر در میخانه و یارت بینی

شقایق

شقایق پرسید
از درخت کاج
باز،
شاخه هایت ندهی باد برد!
از چه نالان هستی؟
ریشه هایت بی آب
شاخه هایت پربار
برگهایت حتی
فصل غمگین سبزند
گفت نالانم
ار جدایی از دوست
از رفیقی چون تو
زود می آیی و زود می روی
من چه کنم تنهایی؟

چشمه

رودها می ریزند
از برای دریا
انگار در شب
مرزها
از دور نهانند
اما آفتاب،
سیم خاردارش را
از روی درخشش دید!
چشمه جاریست، اما
نه برای دریا
از برای تفریح
شادی و همهمه خواهد چشمه؛
من گل آلود کردم آبش را،
خواهی از آن بخوری خود دانی

آفاق

آفاق از این میکده پیداست
هم و غم هجران
به ره عشق مهیاست
نگرانم ز ره سرخ ندامت
دگران در غم هجران
از پشت بر این عشق فروزان
زدند خنجر عریان
که هیاهو بس است
عشق کجاست؟
معنیش با خود هجران متقارن
نبود عشق گهربار
اگر از هجر رخ یار
دل تو شاد نگشت!

سلامی دوباره!

با عرض سلام و ادب و احترام حضور مخاطبین محترم


با عنایات شما مخاطبین گرامی و الطاف شما بالاخره قالب جدید وبلاگ در آستانه اولین سالگرد تولد آماده و در سایت پیاده سازی شد.

امیدوارم نظرات شما را جلب کرده باشد.

این گل های زیبا تقدیم به روی همچون گل شما!

تسلیت

شهادت خانم فاطمه زهرا (س) دخت نبی بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد.



سلام!

با سلام و خسته نباشید

اینم یکی دیگر از وبلاگ هایم با عنوان آقای فراموش:

http://faramosh-chronicals.blogspot.com/

http://majaraha-ye-faramoosh.blogsky.com/

امیدوارم نظرتان را جلب نماید.